هوای پاییز

چیزی شبیه معجزه میخواهد دلم

هوای پاییز

چیزی شبیه معجزه میخواهد دلم

بریدیم

ما ادم ها 

یکبار برای همیشه میمیریم

درست همون لحظه 

درست همونجا ک بریدیم 

تنهایی

تنهایی 

میتواند انتخاب باشد

اما انتظار برای امدنت

هرگز سزاوار نیست

تنهایی 

میتواند مرگ باشد 

کشتن

کشتن آدم ها کاری ندارد

کافیست 

عشق را از آنها بگیرید

تا آخرین لحظه درد میکشند

چی؟

کاش می شد

مرا فراق یار بود و

دردی بنام دلتنگی 

هرآنچه که کردم نیامد کام و

چ سرد است هوای دلتنگی

کاش میشد که بیایی و

غم دل با من نبود 

کاش میشد که بیایی و 

شعر ها برایت سرود 

دل تنگی

یاد تو 

و غصه هایت برای من 

جمعه و باران و خاطرات

من به این درد دچارم هر روز

غصه بزرگ

کسی چه میداند 

شاید توام شب ها با دلتنگی میخوابی

غصه ی بزرگیست 

دوری 

بیا بیا 

برمیگردی

و آنگاه که برمیگردی 

مرا چنین خواهی یافت 

غمگین ، زخمی 

و شاید  هم   مرده

 

یادش

ببار باران  

یادش را ببر 

دستم را بگیر 

خزانش را ببر 

______________________

من آن ابرم که بی تو 

خیلی دلش گرفته 

 

 

فراموش نمیشه

نفسم میگیرد

از همین جایی ک هستم 

تا جایی ک توانم باشد 

دوست دارم بیادت در فصل پاییز قدم بزنم

تو چه میدانی آدم عاشق چ دردی دارد

زبانم میگیرد دستانم میلرزد

هیچ چیز جز تو یادم نمیاید 

نفسم میگیرد میدانی 

نفسم میماند 

پایان

 هیچ چیز شبیه تو نیست 

وهیچ کس بجای تو نیست

و کاش میفهمیدی

هیچ حسی شبیه تو نیست

و این پایان زندگی نیست؟

پی نامردی

یارقدیمی

ای یار ، یار ،  یار قدیمی 

بی تو نفس تنگی گرفتم 

برگرد 

 

پاییزم

خوشحالی

خوشحالی ارزویی بود که

نیامده بر لبانم خشکید

دلخوشی هایم 

ارزوهایم 

رفتند با رفتنت 

 

بی عدالتی

بی عدالتی تا چقدر

غم تو بیشتر از هرچه ک دارم است

کم سو

 

چشم هایم در پی نگاه تو 

هر روز کم سو تر میشود 

کاش برای یک روزم که شده بیایی

با دسته گلی از مهربانی 

قول میدهم به هیچ کجای جهان بر نخورد

 

 

یک شهر

یک شهر میخوان 

من تورو پیدا نکنم 

دلتنگی جمعه

هربار جمعه 

به تنم لرزه می افتد

که من چطور بدون تو سر کنم 

لبریزم از عطر تو 

پر از نفس هایت 

پر از حرفای تکراری 

چه میشود گاهی 

منو بیاد.....