دلتنگی هیچ حد و مرزی ندارد
دور دور اما نزدیک نزدیک
دلتنگی واژه نیست
یک حقیقت است
که درون تمام سلول هایت جای میگیرد
و شروع به نابودی میکند
امشب شب دعا بود ومن
نذر کردم که دلش تنگ شود ،
شاید این غصه مرا کشت ولی
توبدان حال مرا پس از آن بی خبری
من قلبم را
با کلی باورهای قشنگ
به یک اعتماد نافرجام
از دست دادم
حال در من حبس شده
یک باور غلط از اعتماد
به آدم های دروغین
هنوزم چشم به راهم
که بیایی که دلم شاد شود
که قصه ی این عشق باز آغاز شود
که نرود از سر من
غم تنهایی و دوری ز تو
حافظ از احوال دلم با خبر است
که اینقد فال زده ام ز احوال دل تو
تو بیا شاد کن این دل غم دیده ی من را
که بهار است و بهانه کافیست
شمع وگل و پروانه همه جمع اند
تو بیا ماه دلم شو