جمعه ها دلتنگی لج می کند
نه کوتاه می آید
و نه میدانم مرهمش کجاست
و تنهایی من به قدر دریا ها
و من فرو رفتم به قعر دریاها
کسی بیادم نیست که منتظر باشم
و معجزه ای باشد شکاف دریاها
من اینجا زیر آوارم
آواری از خاطرات
و خسته ام از این همه سنگینی
تو برو و دور شو
و دعا کن ک باران ببارد
تابر سرم خراب شود این دنیا